جدول جو
جدول جو

معنی نم زدن - جستجوی لغت در جدول جو

نم زدن
(غِ وْ تَ)
افشاندن آب کم بر چیزی. (یادداشت مؤلف). رطوبت دادن و مرطوب کردن چیزی را. آبی اندک بر چیزی افشاندن: نم زدن تنباکو را، نم زدن لباس را پیش از اتو کشیدن:
چو شد ز نم زدن ابرهای فاخته گون
درخت باغ چو طاووس جلوگی خرم.
سوزنی.
هرکه در عاشقی قدم نزده ست
بر دل از خون دیده نم نزده ست.
خاقانی.
، در تداول، چشمش نم نزد، مطلقاً گریه نکرد. هیچ اشک در چشمش نیامد. اصلاً متأثر نشد
لغت نامه دهخدا
نم زدن
رطوبت اندک رسانیدن: پیش از اتو کردن لباس را باید نم زد
تصویری از نم زدن
تصویر نم زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
نفس کشیدن، تنفس کردن
کنایه از لب به سخن گشودن، حرف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منم زدن
تصویر منم زدن
از
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بم زدن
تصویر بم زدن
با دست زدن بر سر کسی بقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
فرو بردن و بر آوردن نفس
فرهنگ لغت هوشیار
اظهار عجز کردن و خود را وقعی نگذاشتن، اظهار عجز کردن، فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گم زدن
تصویر گم زدن
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لم زدن
تصویر لم زدن
لم دادن
فرهنگ لغت هوشیار
نام کسی رابرزبان آوردن، یانام کسی رازدن، خط کشیدن نام او (ازدفتروغیره)، اورافراموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی نغ زدن پارسی است تام زدن (گویش گیلکی) بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقم زدن
تصویر نقم زدن
آهون زدن نقب زدن
فرهنگ لغت هوشیار
مایعی که از مواد مختلف باشد که با آلتی در هم آمیختن، چنانکه آش را با چمچه یا قاشق هم زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نق زدن
تصویر نق زدن
((نِ زَ دَ))
بهانه جویی کردن، غرغر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
((~. زَ دَ))
در هم آمیختن، به هم زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم زدن
تصویر کم زدن
((کَ زَ دَ))
حقیر شمردن، اظهار عجز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
((دَ زَ دَ))
نفس کشیدن، نفس تازه کردن، حرف زدن، ادعا کردن، کنایه از تأخیر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
Crouch, Fan
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
Stir, Whisk
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
перемішувати , збивати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
accovacciarsi, ventilare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
rühren, schwenken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
agachar-se, abanicar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
roeren, kloppen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
蹲下 , 扇
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
присідати , махати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
przykucnąć, wachlować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
помешивать , взбивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
mieszać, ubijać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
in die Hocke gehen, fächern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
revolver, batir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
приседать , размахивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
mexer, bater
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دم زدن
تصویر دم زدن
agacharse, abanicar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی